۱۳۸۸ شهریور ۱۱, چهارشنبه

گفت و گو

دلم می خواد توبه کنم.
دلم می خواد برم یه جای دور , توی یه اتاق که صدام رو به خودم بر گردونه پیش یه دوست , یا روی بلندی یه تپه ای که از روش هزار تا تپه ی دیگه هم پیدا باشه , یه جای شفاف آره , یه جای پر از هوا , یا نه حتی یه جای بسته , یه اتاقی که آشنا باشه, یا کسی که توش نشسته باشه این قدر آشنا باشه که دیگه مهم نباشه دور و برم چه شکلیه, یه نفس عمیق بکشم و از تمام کارهای نکرده , توبه کنم, باصدای بلند!
دلم می خواد اینبار اگه دوباره دوست می داشتم...
بگم!

کتایون
دوم سپتامبر دو هزار و نه
دلفت

۲ نظر:

  1. کاش میشد اعتراف کرد به رسوایی ها
    شعر واسه من مثل یه اعترافه...اعترافی از رسواترین گوشه های ذهن
    چیزی که میشه لای استعاره هاش پنهان بشی و یه کم حرف بزنی...یه چیزی مثل آب بریزی رو داغی سینه ات
    .
    .
    لای استعاره ها حتی میشه گفت هرچند ذات استعاره ها کشفه و خیلی وقتا نامکشوف می مونند و شاید این حتی بهترم باشه واسه آدمای رسوایی مثل من

    پاسخحذف
  2. ملامت خود برای کارهای نکرده به اندازه ی اعتراف به کارهای کرده احتیاج به ادبیات داره , کما اینکه یه اعتراف ظریفی هم توی نوشته مستتره:)

    پاسخحذف