۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه

صبح به خیر

موهام بلند شده . نه خوب شده, بیشتر بهش می رسم. روسری هم که نیست کمتر گره می خوره. یعنی اون پشتش بود از بچگی گره داشت, اون هنوز گره داره ولی بقیش بهتره. شبیه تو شدم. واسه همین صبح ها که پا می شم قبل از هر کاری می رم سراغ میز توالتم. میز که نه روی زمینه. یه چوب قرمزه. قبلا ها وصل بود به دیوار , بعد افتاد. می رم سر این تخته قرمزه مداد چشممو می کشم توی چشمم. اون قدر می کشم که شبیه سرمه ی چشمات بشه.بعد می رم توی آینه خودم رو نگاه می کنم و بهت می گم : صبح به خیر!


کتایون

۱ نظر: