۱۳۸۸ شهریور ۱۶, دوشنبه

صبحانه

-چرا هیچ خبری نیست؟
-یعنی تموم شد
-آره تموم شد
-یعنی واقعا هیچی نمی شه
-الان نمی شه , شاید بعدا بشه
-یعنی چه قدر دیگه؟
-یعنی دفعه ی پیش چه قدر طول کشید؟
- از کی؟
- از وقتی که...
- پونزده سال
-پونزده سال!
- تا اون موقع من چهل و یک سالمه
- حالا شاید دقیقا پانزده سال هم طول نکشید!
- یعنی کمتر؟
- شایدم بیشتر
- ولی یه چیزی می شه... نه؟
- به هر حال فکر نکنم الان
-یعنی من اون موقع بچه دارم؟
- هاه آره چها رتا
-مثلا ده سالشه , نه یازده سال
-می ره توی خیابون؟
-نه مثل اون بچه ه از پنجره خدا رو صدا می زنه , دیدینش؟
- اون, اون موقع باید کنکوری باشه
-مثل سهراب
- مثل سهراب...


کتایون



۳ نظر:

  1. کتایون ، این که می نویسم واقعا ایراد نیست اما اگر 15 سال رو فاصله زمانی 42 تا 57 در نظر گرفتی بات موافق نیستم چرا که واقعا فکر می کنم این همون وانموده ای از تاریخ مبازه علیه رژیم پهلوی یه که نظام موجود تبلیغ می کنه اما از این حرف که بگذریم که واقعا در جهان یک متن ادبی مسئله ی چندان مهمی هم نیست نوشته ی دلپذیر اما تلخی بود مثل طعم قهوه ای که این روزها هر جرعه ی اون به تلخی مرگ سهراب ها است وقتی که آسوده توی یک کافه نشسته ام ، زنده اما سخت شرمناک و .... ناتوان

    پاسخحذف
  2. -راستی پنیر هم تموم شده
    -رفتی بچه رو از کلاس کنکور بیاری پنیر هم بخر سر راه

    پاسخحذف
  3. کار ما هر روز صبح دوش خوشبختی گرفتنه و کار جماعت خوشبخت غسل نجابت کردن
    بعد این غسل و حمام هردو قوم بیدار یک کار مشترک می کنند: صبحانه!

    پاسخحذف