گاه و بی گاه کتایون
۱۳۸۸ مهر ۸, چهارشنبه
مرگ حق نیست
به بردیا گفتم : دو تا از رادیو فردایی ها...
گفت :خوندم . خبر رو که دیدم نفسم حبس شد.زود خوندم ببینم نکنه دوست تو توشون باشه . دیدم نه, نفس رو آزاد کردم...
چیزی نگفتم , بغض کرده بودم و فکر می کردم که مرگ حق کیست؟
کتایون
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
بايگانی وبلاگ
◄
2019
(1)
◄
سپتامبر
(1)
◄
2018
(2)
◄
اوت
(1)
◄
مارس
(1)
◄
2016
(1)
◄
دسامبر
(1)
◄
2015
(5)
◄
نوامبر
(1)
◄
ژوئیهٔ
(2)
◄
مارس
(1)
◄
ژانویهٔ
(1)
◄
2014
(10)
◄
نوامبر
(1)
◄
اکتبر
(1)
◄
اوت
(2)
◄
ژوئیهٔ
(1)
◄
مهٔ
(1)
◄
آوریل
(1)
◄
مارس
(1)
◄
فوریهٔ
(1)
◄
ژانویهٔ
(1)
◄
2013
(8)
◄
دسامبر
(1)
◄
نوامبر
(2)
◄
اوت
(2)
◄
ژوئیهٔ
(1)
◄
فوریهٔ
(1)
◄
ژانویهٔ
(1)
◄
2012
(7)
◄
اکتبر
(2)
◄
سپتامبر
(1)
◄
ژوئیهٔ
(1)
◄
مارس
(1)
◄
فوریهٔ
(2)
◄
2011
(4)
◄
ژوئن
(1)
◄
مارس
(1)
◄
فوریهٔ
(2)
◄
2010
(14)
◄
دسامبر
(1)
◄
نوامبر
(1)
◄
اکتبر
(2)
◄
اوت
(1)
◄
ژوئیهٔ
(2)
◄
مهٔ
(1)
◄
مارس
(2)
◄
فوریهٔ
(3)
◄
ژانویهٔ
(1)
▼
2009
(35)
◄
دسامبر
(2)
◄
نوامبر
(6)
◄
اکتبر
(7)
▼
سپتامبر
(12)
مرگ حق نیست
فتح
صبح به خیر
few seconds in NAI cafe
بی گاه
وطن
صبحانه
آرزو
دیدار
رمز راز
وداع
گفت و گو
◄
اوت
(5)
◄
ژوئیهٔ
(3)
درباره من
کتایون م
مشاهده نمایه کامل من
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر