۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه

تا یادم نرود...

در قطار



می دود آسمان

می دود ابر

می دود دره

و می دود کوه

می دود جنگل سبز انبوه



می دود رود

می دود نهر

می دود دهکده

می دود شهر

می دود می دود دشت و صحرا

می دود موج بی تاب دریا

می دود خون گلرنگ گلها



می دود فکر

می دود عمر

می دود ،می دود ، می دود راه

می دود موج و مهواره و ماه

می دود زندگی خواه و ناخواه



من چرا گوشه ای می نشینم ؟



از ژاله اصفهانی وبه خاطر ای آزادی عطا الله مهاجرانی

۱ نظر:

  1. هرگز هم نفهمیدم که همهٔ اینها میدویدند یا من به عقب می‌تاختم

    پاسخحذف