گاه و بی گاه کتایون
۱۳۸۸ آذر ۲۲, یکشنبه
دست منه بر دهنم
گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر , هیچ مگو
۱ نظر:
ناشناس
۲۳ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۲۱:۲۸
در شكسته عشق را آنجا قدم پس چه باشد عشق درياي عدم
زين دو پرده عاشقي مكتوم شد بندگي و سلطنت معلوم شد
پاسخ
حذف
پاسخها
پاسخ
افزودن نظر
بارگیری بیشتر...
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
بايگانی وبلاگ
◄
2019
(1)
◄
سپتامبر
(1)
◄
2018
(2)
◄
اوت
(1)
◄
مارس
(1)
◄
2016
(1)
◄
دسامبر
(1)
◄
2015
(5)
◄
نوامبر
(1)
◄
ژوئیهٔ
(2)
◄
مارس
(1)
◄
ژانویهٔ
(1)
◄
2014
(10)
◄
نوامبر
(1)
◄
اکتبر
(1)
◄
اوت
(2)
◄
ژوئیهٔ
(1)
◄
مهٔ
(1)
◄
آوریل
(1)
◄
مارس
(1)
◄
فوریهٔ
(1)
◄
ژانویهٔ
(1)
◄
2013
(8)
◄
دسامبر
(1)
◄
نوامبر
(2)
◄
اوت
(2)
◄
ژوئیهٔ
(1)
◄
فوریهٔ
(1)
◄
ژانویهٔ
(1)
◄
2012
(7)
◄
اکتبر
(2)
◄
سپتامبر
(1)
◄
ژوئیهٔ
(1)
◄
مارس
(1)
◄
فوریهٔ
(2)
◄
2011
(4)
◄
ژوئن
(1)
◄
مارس
(1)
◄
فوریهٔ
(2)
◄
2010
(14)
◄
دسامبر
(1)
◄
نوامبر
(1)
◄
اکتبر
(2)
◄
اوت
(1)
◄
ژوئیهٔ
(2)
◄
مهٔ
(1)
◄
مارس
(2)
◄
فوریهٔ
(3)
◄
ژانویهٔ
(1)
▼
2009
(35)
▼
دسامبر
(2)
نمی خواهم به خون عادت کنم
دست منه بر دهنم
◄
نوامبر
(6)
◄
اکتبر
(7)
◄
سپتامبر
(12)
◄
اوت
(5)
◄
ژوئیهٔ
(3)
درباره من
کتایون م
مشاهده نمایه کامل من
در شكسته عشق را آنجا قدم پس چه باشد عشق درياي عدم
پاسخحذفزين دو پرده عاشقي مكتوم شد بندگي و سلطنت معلوم شد