خدمتتون عارضم که ما ناگهان تصمیم گرفتیم برویم سفر نوروزی و چون از قبل برنامه ریزی نکرده بودیم در یافتن هتل دچار مشکل شدیم، جدای از قیمت گزاف هتل که باعث می شد انسان متوجه شود چه می شود ملت روانه ترکیه و امارات و غیره میشوند، هتل خیلی کم بود و ما بعد از کلی بالا و پایین از سایتی به نام اتاقک، اقامتگاه بوم گردی ای در روستای زیارت برگزیدیم و پولش را هم تمام و کمال پیش از ورود از ما گرفتند. شب بعد از کلی کیف کردن در مسیر ساعت ۱۰:۳۰ رسیدیم به روستا -که البته تبدیل شده بود به موزه ی ساختمان های نوساز بدکیفیت و بافتش به کلی ویران شده بود- و با کلی پیچ و تاب رسیدیم به خانه کذایی که در کمال ناباوری مالک در یک خانه در حال ساخت را باز کرد و ما را هدایت کرد داخل پارکینگ! ما که هنوز خوش خیال بودیم گمان کردیم که اینجا را برای پارک ماشین در نظر گرفته و خانه جای دیگری است! از ماشین که پیاده شدیم دیدیم روی پله ها که نه رویشان هنوز سنگ شده بود نه دستگیره داشتند چند تا گلیم انداخته اند و دو تا شمعدانی گذاشته اند. رسما کارگاه ساختمانی ای بود که اگر می خواستی مقررات ایمنی را رعایت کنی باید کلاه سرت می گذاشتی و داخلش می شدی. ما حیران از پله ها رفتیم بالا و وارد واحدی شدیم که تویش را کاه گل کرده بودند مثلا اقامتگاه بوم گردی است! طبیعی است که بعد از اعتراض ( بگذریم که اعتراض که کردیم صاحب ملک معتقد بود به او توهین شده!) محل را ترک کردیم و ساعت ۱۱ شب ویلان کوچه های گرگان شدیم. حالا می رسیم به قسمت خوب قصه. در اولین محل تلاش مذبوحانه برای یافتن هتل رسیدیم به هتل ایرانگردی-جهانگردی و من سخت آشفته و عصبانی رفتم و تقاضای اتاق کردم. گفتند اتاق ندارند و من یکهو سفره ی دلم را باز کردم که چه بر سرمان آمده و عکس های خانه را هم نشان دادم. سریع یکی زنگ زد به دوستش در میراث و آن یکی برایمان دنبال هتل گشت. همان نیمه شبی شماره موبایل مسئول گردشگری استان گلستان را دادند به ما و گفتند زنگ بزنیم و شکایت کنیم. زنگ زدیم و آقای قیاسی زاده نیم ساعتی اصرار کرد که برویم خانه شان بخوابیم و بعد که قبول نکردیم هتلی برایمان یافت و گفت تا مستقر نشویم و پیامک ندهیم نمی خوابد! بنا شد صبح برویم پیشش و هم از وب سایت هم از صاحب خانه شکایتی تنظیم کنیم. صبح به اصرار تورج که به غایت مهربان است اول زنگ زدیم به وب سایت که اگر رفتارشان درست بود از شکایت صرف نظر کنیم. مدیریت وب سایت هم در کمال تعجب گفت که آنجا خیلی هم خوب است و پولمان را هم فعلا نمی تواند پس بدهد شاید بعدا. زنگ زدیم به آقای قیاسی زاده گفت بلند شوید بیایید میراث هم شکایت تنظیم کنید هم ساختمانمان دیدنی است کیف کنید. راست می گفت ساختمانشان که اتصال چند خانه قدیمی بود، بی نظیر بود. رفتیم در اتاق مدیریت بحرانشان هم کارشناسان بودند هم مدیران هم نیروی انتظامی که امور تسریع شود. همان جا جلوی چشممان چک کردند که مجوزی برای این افراد صادر کرده اند یا نه و چون پاسخ را نه یافتند در لحظه نیرو فرستاند برای بازدید و پلمب! آن طرف هم دوست وب سایتی ترسید و سریع پولمان را ریخت. میراث البته از طرف ما به پلیس فتا شکایت کرد، به ما چای داد و گفت دیگر غم به دلتان راه ندهید، بروید کیف گرگان را ببرید، بقیه امور با ما. دم در موقع بیرون آمدم گفتم چشم ایران به شما روشن است و موقع گفتنش صدایم از بغض لرزید. آمدیم بیرون هوا روشن و پاک بود و گرگان به غایت زیبا. بغضم را فرو دادم و بلند و از ته دل خندیدم!
کتایون
فروردین ۹۷